گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند


کوتاه پیش قد بت من کشیده اند

زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها


چندین پی رفویش به سوزن کشیده اند

امروز سر به دامن دیگر نهاده اند


آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند

آتش فکنده اند به خرمن مرا و خویش


منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند

با ساقهٔ بلند خود این لاله های سرخ


بهر ملامتم همه گردن کشیده اند

کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشق


با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند

حال دلم مپرس و به چشمان من نگر


صد شعله سر به جانب روزن کشیده اند

سیمین ! در آسمان خیال تو ، یادها


همچون شهاب ها ، خط روشن کشیده اند